خوش ترکیب

لغت نامه دهخدا

خوش ترکیب. [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ ] ( ص مرکب ) خوش قیافه. خوش اندام. خوش تراش. مقابل بدترکیب. مقابل زشت. قشنگ. خوش قدوبالا.با اندام نکو. با قدوبرشی نیکو. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. دارای اندام زیبا و متناسب، خوش اندام.
۲. خوش شکل.

فرهنگ فارسی

( صفت ) زیبا خوش اندام خوش شکل .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم