خوش باشی

لغت نامه دهخدا

خوشباشی. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( حامص مرکب ) حالت خوش بودن. بی غمی. || کنایه از لاابالیگری :
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زآنکه هست
شیوه رندی و خوشباشی عیاران خوش است.حافظ.

فرهنگ فارسی

زمینهایی که بکسی که طرف میل باشد می بخشند بشرطی که آن شخص چیز کمی بصاحب ملک داده و در وقت احضار بخدمت دیوانی حاضر باشد .
حالت خوش بودن یا کنای از لاابالیگری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم