جادو کردن

لغت نامه دهخدا

جادو کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سحر کردن. تسحیر. ( دهار ). افسون کردن. ساحری. رجوع به جادو شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- افسون کردن سحر کردن . ۲- تسخیرکردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم