تیز چنگال

لغت نامه دهخدا

تیزچنگال. [ چ َ ] ( ص مرکب ) تیزچنگل. تیزچنگ :
چنان اندیشد او از دشمن خویش
چو باز تیزچنگال ازکراکا.دقیقی.یعنی دَدَگان مرا به دنبال
هستند سگان تیزچنگال.نظامی.عقابان تیزچنگالند و بازان آهنین پنجه
ترا باری چنین بهتر که با عصفور بنشینی.سعدی.رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

تیز چنگل تیز چنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال تاروت فال تاروت فال رابطه فال رابطه فال احساس فال احساس