توم

لغت نامه دهخدا

تؤم. [ ت ُءْم ْ ] ( ع اِ ) همزاد. ( از المنجد ). دوقلو. ( دزی ج 1 ص 139 ).
توم. ( اِ ) نشای برنج در دیلمان و گیلان. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به توم بیجار شود.
توم. ( ع اِ ) دانه سیمین مانند مروارید. ( ناظم الاطباء ). مروارید و بعضی گفته اند مهره ها که آن را از نقره سازند مانند مروارید. ( آنندراج ).
توم. [ ت ُ وَ ] ( ع اِ ) ج ِ تومة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به تومة و ماده قبل شود.
توم. ( اِخ ) کلمه نبطی است و معنی آن قرین است و آن نام ملکی است که به مانی نازل شد. ( ابن الندیم از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

همزاد

دانشنامه عمومی

شهر توم ( به آلمانی: Thum ) در ایالت زاکسن در کشور آلمان واقع شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم