لغت نامه دهخدا
آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن
توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن.سعدی.من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل ، دیوانه باشم گر کنم.حافظ.من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ ار دهد باری ، پشیمانی بود.حافظ.شرابی که از یمن او توبه کار
ز بند تقید شود رستگار.ملا طغرا ( از آنندراج ).رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود.