تن سپردن

لغت نامه دهخدا

تن سپردن. [ ت َ س ِ پ ُ دَ ] ( مص مرکب ) تسلیم شدن. تن دادن. تن دردادن. قبول کردن. رضا دادن :
نرمی دل می طلبی نیفه وار
نافه صفت تن به درشتی سپار.نظامی.بدریا مرو گفتمت زینهار
وگر می روی تن به طوفان سپار.( بوستان ). || تسلیم مرد شدن زن. تسلیم هوا و خواهش مرد شدن زن. سپردن زن تن خود را بمرد :
زنان گفتار مردان راست دارند
بگفت خوش تن ایشان را سپارند.( ویس و رامین ).رجوع به تن و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

تسلیم شدن ٠ تن دادن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم