لغت نامه دهخدا
تمأی. [ ت َ م َء ئی ] ( ع مص ) فراخ شدن پوست و مشک و دراز گردیدن آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فراخ و دراز گردیدن مشک. ( از اقرب الموارد ). فراخ شدن پوست و جز آن به کشیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || تباهی افتادن میان قوم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). فاش شدن بدی و فتنه در قوم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فاش شدن بدی و فتنه و تباهی افتادن میان قوم و زیاد شدن فتنه. ( ناظم الاطباء ).