تب کردن

لغت نامه دهخدا

تب کردن.[ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گرفتار تب شدن :
مریضی که در عشق تب میکند
علاجش دو عناب لب میکند.رفیقای نائینی ( از آنندراج ).رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال مکعب فال مکعب استخاره کن استخاره کن فال پی ام سی فال پی ام سی