بی سکون

لغت نامه دهخدا

بیسکون. [ س ُ ]( ص مرکب ) ( از: بی + سکون ) جنبان. متحرک. ( ناظم الاطباء ). || مشوش. مضطرب. بی آرام :
هر جا که دلی است در غم تو
بیصبر و قرار و بیسکون باد.حافظ.|| کسی که از شوخی هیچ جا قرار نگیرد. ( غیاث ). شوخ که در هیچ جا قرار نگیرد. ( آنندراج ). رجوع به سکون شود.

فرهنگ فارسی

جنبان ٠ متحرک ٠ یا مشوش ٠ مضطرب ٠ بی آرام ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی استخاره کن استخاره کن