لغت نامه دهخدا بیروزی. ( ص مرکب ) مفلس و محتاج. ( آنندراج ). آنکه قوت یومیه ندارد. ( ناظم الاطباء ). محروم. ( مهذب الاسماء ). بدبخت : مُحارَف ؛ بی بخت و روزی. ( منتهی الارب ) ( یادداشت مؤلف ).- بی روزی کردن ؛ حرمان. ( ترجمان القرآن ). حرم. حریمة. حرمان. ( زوزنی ) ( دهار ). || بی نصیب. بی بهره. بی رزق مقسوم. بی رزق : ز تو بیروزیم خوانند و گویم مرا آن به که من بهروز اویم.نظامی.صیاد بیروزی ماهی در دجله نگیرد. ( گلستان ).