بهرمن

لغت نامه دهخدا

بهرمن. [ ب َ رَ م َ ] ( اِ ) بتخانه. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بتکده. ( اوبهی ). || یاقوت سرخ. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). یاقوت. ( جهانگیری ).

فرهنگ عمید

= بهرمان

فرهنگ فارسی

( اسم ) نوعی یاقوت سرخ .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم