بشوریده

لغت نامه دهخدا

بشوریده. [ ب ِ دَ / دِ ] ( ن مف ) پشولیده. شوریده. پریشان گشته و جذبه یافته. ( از انجمن آرا ). منقلب. پریشان. مضطرب. شوریده حالت :
شد یک دو مه که بنده بشوریده حالت است
زین اختر مشعبد و ایام چاپلوس.شهاب الدین محمدبن هما ( از لباب الالباب ).و رجوع به شوریدن و پشولیده و شوریده شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم