گهرزا ی

لغت نامه دهخدا

گهرزای. [ گ ُ هََ ] ( نف مرکب ) مخفف گوهرزای. آنکه گوهر زاید. گهرزاینده :
ور گهر تاج نابسوده شد از بحر
بحر گهرزای تاجدار بماناد.خاقانی.رجوع به گوهرزای شود.

فرهنگ فارسی

( گهرزا ی ) ( صفت ) ۱ - آنچه گوهر زاید آنچه که از آن گوهر بر آید : نگویمت چو زبان آوران رنگ آمیز که ابر مشک فشانی و بحر گوهر زای . ( سعدی ) ۲ - گوهر فروش جواهری . ۳ - سخی کریم . ۴ - هنرمند . ۵ - فصیح و بلیغ . ۶ - عاقل و کامل . ۷ - بزرگ زاده اصیل . ۸ - عادل دادگستر . ۹ - چیزی که از گوهر ساخته شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال مکعب فال مکعب فال اوراکل فال اوراکل فال تخمین زمان فال تخمین زمان