گله بردن

لغت نامه دهخدا

گله بردن. [ گ ِل َ / ل ِ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) شکایت کردن :
گله از دست ستمکاره به سلطان گویند
چون ستمکاره تو باشی گله پیش که بریم ؟سعدی ( صاحبیه ).بهیچ روی نشاید خلاف رای تو کردن
کجا برم گله از دست پادشاه ولایت ؟سعدی ( طیبات ).

فرهنگ فارسی

شکایت کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم