گستاخ بینی

لغت نامه دهخدا

گستاخ بینی. [ گ ُ ] ( حامص مرکب ) جسارت ورزی. جسوری :
فراقش گر کند گستاخ بینی
بگو برخیزمت یا مینشینی.نظامی.ز بس گوهرکمرهای شب افروز
در گستاخ بینی بسته بر روز.نظامی.

فرهنگ فارسی

جسارت بی پروایی : زبس گوهر کمر های شب افروز در گستاخ بینی بسته برروز . ( نظامی )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم