کیمیا ساز

لغت نامه دهخدا

کیمیاساز. ( نف مرکب ) آنکه کیمیا سازد. آنکه از دواها طلا و نقره سازد. ( آنندراج ). کیمیاسنج. کیمیاگر. ( ناظم الاطباء ). کیمیاسازنده. آنکه به ساختن کیمیا پردازد :
نخری زرق کیمیاسازان
نپذیری فریب طنازان. نظامی.بگو ای سخن کیمیای تو چیست
عیار تو را کیمیاساز کیست ؟نظامی.ز دکان عطار چون بازگشت
به افسونگری کیمیاساز گشت. نظامی.کیمیاسازان گردون را ببین
بشنو از میناگران هر دم طنین.
مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 265 ).
کیمیاساز است چه بْوَد کیمیا
معجزه بخش است چه بْوَد سیمیا.مولوی ( مثنوی چ نیکلسن دفتر1 ص 33 ).رجوع به کیمیاگر شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کیمیاگر : بگو ای سخن کیمیای تو چیست ? غبار ترا کیمیا ساز کیست ? ( نظامی )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم