کهن سالی

لغت نامه دهخدا

کهن سالی. [ ک ُ هََ / هَُ ] ( حامص مرکب ) عمر بسیار و پیری. ( ناظم الاطباء ). عمر بسیار داشتن. سالخوردگی. معمری. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

عمر بسیار داشتن سالخوردگی معمری .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم