کرنش کردن

لغت نامه دهخدا

کرنش کردن. [ ک ُ ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تعظیم کردن. سر فرودآوردن. خم شدن به قصد تعظیم وتکریم. رکوع. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به کرنش شود.

فرهنگ فارسی

تعظیم کردن . سر فرود آوردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم