چنگ داشتن

لغت نامه دهخدا

چنگ داشتن. [ چ َ ت َ ] ( مص مرکب ) چنگال داشتن. دارای چنگ بودن. کنایه است از نیرو داشتن :
چنگ باز هوا ندارد کبک
دل شیر عرین ندارد رنگ.مسعودسعد. || چنگ داشتن از چیزی ؛ دست بازداشتن از آن :
بنادانی ز گوهر داشتم چنگ
کنون میبایدم بر دل ( سر ) زدن سنگ.نظامی.

فرهنگ فارسی

چنگال داشتن دارای چنگ بودن . نیرو داشتن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم