چراغ رفتن

لغت نامه دهخدا

چراغ رفتن. [ چ َ / چ ِ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) چراغ خاموش شدن. چراغ مردن. چراغ نشستن :
بی وصیت دلم از خود نرود شام فراق
این چراغیست که از رفتن خود آگاه است.طغرای مشهدی ( از ارمغان آصفی ).

فرهنگ فارسی

لازم چراغ خاموش کردن ٠چراغ خاموش شدن ٠چراغ مردن ٠چراغ نشستن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم