چار و ناچار

لغت نامه دهخدا

چار و ناچار. [ رُ ] ( ق مرکب ،اتباع ) خواه و ناخواه. طوعاً ام کرهاً :
چاره آن شد که چاروناچارش
مهربانی بود سزاوارش.نظامی.

فرهنگ فارسی

خواه و ناخواه . طوعا ام کرها
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم