پیچ دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) پیچیدن چیزی را. پیچاندن. پیچانیدن. خمانیدن. خم دادن. تاب دادن. تافتن. تابیدن. بگردانیدن آن را از جای اصلی ، چنانکه دست و جز آن. پیت دادن. چرخاندن. پیچ دادن موی ، مرغولی کردن آن. تافتن آن. پیچ دادن میخ ؛ بحرکت دورانی داشتن آن. بر گرد خود پیچاندن آن تا در چوب و غیره فروشود.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- پیچاندن چیزی را خمانیدن تافتن . ۲- بگردانیدن چیزی ( مانند دست و جز آن ) را از جای خود چرخاندن تافتن .