به جیب آمد او را نجیب زمانه همی پیچدش حکم او چون دوالی
دوالی ملک را بدو داد دست دوال دوالی بر او عقد بست
دوالی چو دید آنچنان گردنی نه گردن همانا که گردن زنی
دوالی چو دید آن پذیرفتگی برآسود از آن خشم و آشفتگی
دوالی ز ابخاز و هندی ز ری قباد صطخری ز خویشان کی
گه برق کشد خندان از چرخ حبابی گه رعد زند گریان برطبل دوالی