پودنه ٔ لب جوی

لغت نامه دهخدا

پودنه لب جوی. [ ن َ /ن ِ ی ِ ل َ ب ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پودنه جویباری. نعناع وحشی. رجوع به پودنه شود: ملک علاءالدین [ازسلاطین غور] قصد بهرامشاه کرد و بهرامشاه با او در کنار آب باران مصاف داد با وجود اینکه دویست فیل جنگی داشت از علاءالدین منهزم شد و شب از شدت سرما پناه بخرابه ای برد دهقانی دید گفت طعام چه داری مرد دهقان پنیر و پودنه لب جوی آورد. ( جامعالتواریخ رشیدی ).

فرهنگ فارسی

پودنه جویباری نعناع وحشی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال اعداد فال اعداد فال زندگی فال زندگی