نمونه شدن

لغت نامه دهخدا

نمونه شدن. [ ن ُ / ن ِ مو ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) نابه کار شدن. از رواج و رونق افتادن :
کتاب و کلک همه کاتبان نمونه شود
چو کلک او بنگارد صحیفه های کتاب.معزی. || باژگونه شدن. باطل شدن. تباه گشتن :
ز رهنمون بدی نیک ترس خاقانی
که رهنمون چو بد آید رهت نمونه شود.خاقانی. || زشت شدن :
خوب گر سوی ما نگه نکند
گو بکن شو که ما نمونه شدیم.کسایی.ای خسروی که بزمت شد خلد را نمونه
با حسن نور رایت خورشید شد نمونه.شمس فخری.|| در تداول ، شهره شدن در کاری به نیکی یا بدی ، چنانکه در آن صفت بدو مثل زنند.

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱- نمونه قرارگرفتن .۲- زشت شدن از کارافتادن : کتاب و کلک همه کاتبان نمونه شود چو کلک اوبنگارد صحیفه های کتاب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم