معیوب کردن

لغت نامه دهخدا

معیوب کردن. [ م َع ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عیب ناک کردن. دارای عیب و نقص کردن. تباه کردن. خراب کردن : وصم ؛ معیوب کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).
می تنی تاری که جاروبش کنند
می کشی طرحی که معیوبش کنند.پروین اعتصامی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - دارای عیب نقص کردن عیب ناک کردن : [ میتنی تاری که جاروبش کنند میکشی طرحی که معیوبش کنند . ] ( پروین اعتصامی . ۲ ) ۱۱۸ - به عیب نقص نسبت دادن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم