مسلسل گوی

لغت نامه دهخدا

مسلسل گوی. [ م ُ س َ س َ ] ( نف مرکب ) مسلسل گوینده. دارای تسلسل بیان. پی درپی و بدون تعقید و وقفه سخن گوینده. که کلام را متصل و پیاپی گوید :
سر زنجیر فکر حلقه ذکری به دستم ده
مسلسل گوی مدح خویش کن طبع جوانم را.سیدحسین خالص ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

دارای تسلسل بیان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال اوراکل فال اوراکل فال تک نیت فال تک نیت فال درخت فال درخت