فارغ کردن

لغت نامه دهخدا

فارغ کردن. [ رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آسوده کردن :
پیش او بنوشت شه کای مقبلم
وقت آمد زود فارغ کن دلم.مولوی.|| پایان دادن. || زایانیدن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - آسوده کردن ۲ - پایان دادن ۳ - زایاندن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم