غم الوده

لغت نامه دهخدا

( غم آلوده ) غم آلوده. [ غ َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) غمناک. اندوهگین. غم آلود. حزین. دلتنگ. رجوع به غم شود :
بیا ساقی آن لعل پالوده را
بیاور، بشوی این غم آلوده را.نظامی.فسرده دلان را درآرد به کار
غم آلودگان را شود غمگسار.نظامی.غم آلوده یوسف به کنجی نشست
به سر برز نَفْس ستمگاره دست.سعدی ( بوستان ).قطره اشکی که از مژگان غم آلوده ریخت
عنکبوتی گشت و بر چاک گریبانم تنید.ملا قاسم مشهدی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( غم آلوده ) ( صفت ) غمناک اندوهگین حزین .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تماس فال تماس فال تاروت فال تاروت