عقیق امود

لغت نامه دهخدا

( عقیق آمود ) عقیق آمود. [ ع َ ] ( ن مف مرکب ) به عقیق آمیخته. آمیخته به عقیق :
در گنجینه را گرفتم زود
تا کنم لعل را عقیق آمود.نظامی.

فرهنگ فارسی

( عقیق آمود ) به عقیق آمیخته آمیخته به عقیق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال سنجش فال سنجش فال ورق فال ورق