عزیز نفس

لغت نامه دهخدا

عزیزنفس. [ ع َ ن َ ] ( ص مرکب ) عزیزالنفس.دارنده نفسی عزیز و ارجمند. با مناعت :
فرزند گوهری را عز از نسب نباشد
عیسی عزیزنفس است ارچه پدر ندارد.سیف اسفرنگ.و رجوع به عزیزالنفس شود.

فرهنگ فارسی

عزیز النفس دارنده نفسی عزیز و ارجمند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم