عروسک زن

لغت نامه دهخدا

عروسک زن.[ ع َ س َ زَ ] ( نف مرکب ) عروسک زننده. آنکه مباشر «عروسک » و منجنیق باشد. ( از آنندراج ). آنکه عروسک ( منجنیق ) را بکار اندازد. رجوع به عروسک شود :
عروسک زنانی چو دیوان شموس
خجل گشته زآن قلعه چون عروس.نظامی.بر آن شد که رو در حصارش زند
عروسک زنان زیر خاکش کند.میرخسرو ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

عروسک زننده آنکه مباشر عروسک و منجنیق باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم