لغت نامه دهخدا
یکی سنگ باران بکردند سخت
چو باد خزان برجهد بر درخت.فردوسی.که بود آن کس که پیل آورد وقتی بر در کعبه
که مرغش سنگ باران کرد و دوزخ شد سرانجامش.خاقانی.این گنبد نارنج گون بازیچه دارد اندرون
ز آه سحرگاهش کنون رو سنگباران تازه کن.خاقانی.از سر زانو اگر یکدم گذاری بر زمین
دل طپیدن سنگ باران میکند آئینه را.صائب.