سلوک کردن

لغت نامه دهخدا

سلوک کردن. [ س ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سفر کردن. || مدارا کردن. || پیروی نمودن رسم و عادت کسی را. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح عرفان ) سلوک طی مدارج خاص را گویند که همواره سالک باید طی کرده تا بمقام وصل و فنا برسد که از جمله مدارج توبت ، مجاهدت ، خلوت ، عزلت ، ورع ، زهد، وصمت ، خوف و رجا، حزن ،جوع ، ترک شهوت ، خشوع و تواضع است. نیک روی کردن در امور. ( از فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی ص 225 ). ( اصطلاح تصوف ) طلب تقرب حق تعالی. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ).

فرهنگ فارسی

سفر کردن . یا مدارا کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم