زبون امدن

لغت نامه دهخدا

( زبون آمدن ) زبون آمدن. [ زَ م َ دَ ] ( مص مرکب ) عاجز آمدن. ناتوان بودن. زبونی. عجز. ضعف :
بد و نیک از ستاره چون آید
که خود از نیک و بد زبون آید.نظامی.

فرهنگ فارسی

( زبون آمدن ) عاجز آمدن ناتوان آمدن زبونی عجز ضعف
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال اوراکل فال اوراکل فال احساس فال احساس فال پی ام سی فال پی ام سی