زبان ران

لغت نامه دهخدا

زبان ران. [ زَ ] ( نف مرکب ) صاحب قیل و قال و پرگوی. ( برهان قاطع ). آنکه سخن بی محابا گوید و بسیار گوید. ( آنندراج ). پرگوی و کسی که سخنش دراز و طولانی باشد. ( ناظم الاطباء ). || بلیغ و زبان آور. ( ناظم الاطباء ). || مجازاً، قصه خوان. ( برهان قاطع ).اطلاق آن بر قصه خوان مجاز است. ( ارمغان آصفی ) ( آنندراج ). قصه خوان و افسانه گوی و نقال. ( ناظم الاطباء ). || مرد فضول. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( ~. ) (ص فا. ) ۱ - پرگوی . ۲ - فضول .

فرهنگ عمید

۱. زبان آور.
۲. سخنران.
۳. پرگوی.
۴. بلیغ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال مکعب فال مکعب فال فنجان فال فنجان فال جذب فال جذب