رخنه افتادن

لغت نامه دهخدا

رخنه افتادن. [ رَ ن َ/ ن ِ اُ دَ ] ( مص مرکب ) سوراخ گشتن. سوراخ شدن. درزپیدا شدن. شکاف خوردن. شکاف برداشتن : در گیلان و بعضی مواضع دیگر آن را [ آن درخت را ] آزادوار گویند و چوب آن محکم باشد و دیر پوسد و رخنه در آن نیفتد. ( فلاحت نامه ). || شکست افتادن. تباهی نمودن. فساد افتادن : بهیچ حال توفیر فرانستانم که لشکر کم کنی که در ملک رخنه افتد و فساد در عاقبت آن بزرگ است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342 ).

فرهنگ فارسی

سوراخ گشتن سوراخ شدن درز پیدا شدن شکاف خوردن شکاف برداشتن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم