داغ ساختن

لغت نامه دهخدا

داغ ساختن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) داغ کردن. نشانمند کردن. ( آنندراج ) :
تا برگرفته ای ز رخ خود نقاب را
چون لاله داغ ساخته ای آفتاب را.وحید.- داغ ساختن آب و روغن و جز آن ؛ گرم کردن و گداختن آن :
کسی از عهده خصم ملایم برنمی آید
که آتش داغ سازد آب را اما نمیسوزد.محسن تأثیر.و رجوع به داغ کردن شود. || ساختن آلت داغ.

فرهنگ فارسی

داغ کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال پی ام سی فال پی ام سی فال تک نیت فال تک نیت فال نوستراداموس فال نوستراداموس