داغ بر هم چیدن

لغت نامه دهخدا

داغ بر هم چیدن. [ ب َ هََ دَ ] ( مص مرکب ) داغ چیدن. مردف کردن و پیاپی آوردن دردها و حسرتهای درونی :
ز بس داغ تو بر هم چیده ام در سینه سوزان
چراغ اهل دل روشن شد از کاشانه ام امشب.علی قلی بیک علی خراسانی.

فرهنگ فارسی

داغ چیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم