خموش کردن

لغت نامه دهخدا

خموش کردن. [ خ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خاموش کردن. ساکت کردن. اسکات. ( یادداشت بخط مؤلف ). || خموش شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
بدرد عشق بساز و خموش کن حافظ
رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول.حافظ.

فرهنگ فارسی

خاموش کردن ساکت کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت فال ابجد فال ابجد