لغت نامه دهخدا
حکیم آباد. [ ح َ ] ( اِخ ) دهی جزءدهستان فشافویه بخش ری شهرستان تهران. واقع در جلگه و معتدل است. سکنه آن 397 تن و آب آن از قنات و رودخانه کرج تأمین می شود. محصول آن غلات ، صیفی و باغات میوه است. و شغل اهالی زراعت است. از آثار قدیمی قلعه ای خرابه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
حکیم آباد. [ ح َ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان حومه بخش زرند شهرستان ساوه. در جلگه و معتدل است. سکنه آن 512 تن و آب آن ازقنات و محصول آن غلات ، بنشن ، چغندرقند، پنبه ، انگور و میوجات و شغل اهالی زراعت و گله داری و گلیم بافی است. راه فرعی دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
حکیم آباد. [ ح َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان گرگان. سکنه آن 235 تن و آب آن از چشمه و قنات و محصول آن برنج ، غلات ، توتون ، سیگار و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان شال و پارچه ابریشمی و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).
حکیم آباد. [ ح َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نوق شهرستان رفسنجان واقع در 68هزارگزی شمال باختری رفسنجان و کنار راه مالرو رفسنجان به بافق. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
حکیم آباد. [ ح َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد بین راه شوسه مشهد بقوچان و کشف رود. ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل است. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و چغندر. اهالی به کشاورزی و مالداری گذران میکنند. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
حکیم آباد. [ ح َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور. دارای 120 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
حکیم آباد. [ ح َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان رادکان بخش حومه شهرستان مشهد. ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل است. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات. اهالی به کشاورزی و مالداری گذران می کنند. راه آن اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).