تلاطم کردن

لغت نامه دهخدا

تلاطم کردن. [ ت َ طُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برهم خوردن. شوریدگی کردن. آشوب کردن. شورش کردن :
محیط تشنه لبیها چنان تلاطم کرد
که کشتی دل ما را به آن کنار انداخت.تنها ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

بر هم خوردن شوریدگی کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال قهوه فال قهوه فال فرشتگان فال فرشتگان فال حافظ فال حافظ