اکنش

لغت نامه دهخدا

( آکنش ) آکنش. [ ک َ ن ِ ] ( اِمص ) اسم مصدر و عمل آکندن. || ( اِ ) آکنه. حشو :
چون راست بود خوب نماید سخن
در خوب جامه خوب شود آکنش.ناصرخسرو.آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست
از عالمیش فخر و ز زفتیش عار نیست
جز چشم زخم امت و تعویذ بخل نیست
جز رد چرخ و آکنش روزگار نیست.سنائی.

فرهنگ معین

( آکنش ) (کَ نِ ) ( اِ. ) آن چه که با آن درون چیزی را پر کنند. پشم یا پنبه که درون لحاف یا تشک یا جامه کنند. آکنه نیز گویند.

فرهنگ عمید

( آکنش ) ۱. عمل آکندن.
۲. آنچه درون چیزی را با آن پر کنند، آکنه: چون راست بُوَد خوب نماید سخن / در خوب جامه خوب شود آکنش (ناصرخسرو: ۴۴۱ ).

فرهنگ فارسی

( آکنش ) ( اسم ) ۱ - عمل آکندن ۲ - حشو آکنه .
اسم مصدراز آکندن، عمل آکندن، آنچه که با آن درون چیزی راپرکنند، آکنه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال رابطه فال رابطه فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال جذب فال جذب