دانشنامه اسلامی
مبحث حاضر، تبیین روشن و صریحی از موضع امامان شیعه (علیهم السّلام) در قبال دو جریان سنت گرا و اصحاب رای دارد. قبل از تبیین موضع ائمه (علیهم السّلام) باید تمیز و تفکیکی بین جریان عقل گرای شیعی و جریان رای گرای سنی قائل شد. اصولا نمی توان انطباق دقیقی بین دو جریان اهل حدیث و اهل رای و اجتهاد در سنیان و شیعیان قائل شد. به عبارت بهتر، درست است که جریان غالبی در میان اصحاب ائمه (علیهم السّلام) وجود داشت که خود را تابع احادیث معصومین (علیهم السّلام) می دیدند و تمایلی به ادخال ملاک های عقلی و مبانی اجتهادی در فهم شریعت نداشتند، و این جریان را می توان مشابه جریان نص گرا یا اهل حدیث در اهل سنت دانست ولی شاید نتوانیم شاهد بارز تاریخی برای این معنی ارائه کنیم که افراطهای موجود در جریان اهل حدیث سنی در نفی عقل گرایی، در جریان سنت گرای شیعی نیز وجود داشته است.از سوی دیگر، تامل در ماهیت جریان عقل گرا یا جریان مقابل سنت گرایان، مثبت این معناست که عقل گرایان شیعی کسانی نبودند که همچون اصحاب رای سنی، عنان عقل گرایی را در فهم دین و شریعت رها کرده و ابایی از دخالت دادن قیاس و دیگر مقولات غیر معتبر در این زمینه نداشته باشند؛ بلکه آنان با توجه به رهنمودهای ائمه (علیهم السلام)، به خصوص از عصر امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السّلام) به بعد، گرایش به انجام فعالیت اجتهادی در چهارچوب خاص معین شده از جانب معصومین (علیهم السّلام) داشتند؛ و گروهی از آنان، روش خود را مستند به این حدیث معصومین (علیهم السّلام) می ساختند که «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع». (مؤلف، فتاوای برخی از فقهای پیرو روش استدلالی و تحلیلی از اصحاب ائمه (علیهم السّلام) همچون یونس بن عبدالرحمان و فضل بن شاذان و زرارة بن اعین کوفی و جمیل بن دراج و عبدالله بن بکیر را آورده که تامل در آنها بیانگر مدعای ذکر شده خواهد بود.) هیچ گاه نمی توان روش فقهای مبرزی همچون زرارة بن اعین در انجام اجتهاد را منطبق با روش رای گرایان سنی نمود؛ و یا یونس بن عبد الرحمان و فضل بن شاذان و اصحاب آن دو را نمی توان متهم به عمل به قیاس کرد. هر چند آنان در معرض چنین اتهامی قرار داشتند؛ (درباره ایشان گفته شده که در تالیفاتشان، محتوای نصوص را در قالب الفاظ و تعابیر خودشان و نه عین الفاظ نصوص، عرضه می کردند) ولی باتوجه به حمایت های آشکار و پنهان معصومین (علیهم السّلام) از این شخصیت ها و روش و منهج ایشان، تهمت عمل به قیاس که از سوی گروه های سنت گرای شیعی متوجه آنان می شد را می توان بر تلقی ناصحیح آنان از اجتهاد درست و مورد قبول ائمه (علیهم السّلام) حمل نمود. به عبارت دیگر، پرهیز دادن ائمه (علیهم السّلام) شیعیان خود را از غلتیدن در دام شیوه های ناصواب اجتهاد و رای که ابوحنیفه و دیگر سنیان پیرو رای گرایی در پیش گرفته بودند، موجب آن شده بود که برخی شیعیان، هرگونه ادخال عقل در کار فهم شریعت را بر قیاس باطل حمل کنند و آن را محکوم نمایند. امامان شیعه (علیهم السّلام) نه روش ناصواب رای گرایان سنی را می پسندیدند و نه روش سنت گرای محض برخی شیعیان را. عصر امام صادق (علیه السّلام) مواجه بود با بروز شیوه های ناصواب در اجتهاد. و از سوی دیگر، شیعه هر چه به عصر غیبت نزدیک تر می شد، خود را به فراگیری روش صحیح اجتهاد نیازمندتر احساس می کرد. بدین ترتیب امامان شیعه (علیهم السّلام) وظیفه خطیری بر دوش داشتند؛ هم می بایست شیعیان را با مبانی درست اجتهاد و بهره گیری از عقل آشنا می ساختند، و هم این که آنان را از خطر ابتلا به عمل بر طبق قیاس و رای و استحسان و امثال آن برحذر می داشتند. و طبیعی است که انجام این دو نقش موجب می شد برخی از شیعیان دچار شبهه هایی در فهم موضع واقعی امامان (علیهم السّلام) در قبال این مساله شوند. آنهایی که نکوهش های ائمه (علیهم السّلام) از روش رای گرایان و اصحاب قیاس در اهل سنت را شنیده بودند سعی می کردند با نفی مطلق اجتهاد، روش درست را در پیش گیرند. و آنان که تشویق های ائمه (علیهم السّلام) نسبت به اصحاب عقل گرا و اهل اجتهاد، همچون هشام بن حکم، مؤمن الطاق، عبدالله بن ابی یعفور، زرارة بن اعین، یونس بن عبد الرحمان و... را شنیده بودند شدیدا به اجتهاد و عقل گرایی گرایش پیدا می کردند.
← فقها و متکلمان از اصحاب عقل گرا
از خلال مباحث پیشین مشخص شد که از جمله مهم ترین و بارزترین ویژگی های مکتب حدیثی قم، اهمیت فوق العاده ای بوده که آنان برای متون دینی و احادیث معصومین (علیهم السّلام) قائل بودند. محدثان این دیار، از آنجا که محور فهم شریعت و احکام دینی را سخنان معصومین (علیهم السّلام) می دانستند، نقش اول را برای حدیث قائل بودند و اهتمام زیادی به ضبط، جمع، نقل، تدوین، حفظ و مواظبت از احادیث به خرج می دادند. حساسیت فوق العاده آنان در این زمینه، موجب آن بود که در پذیرش احادیث از ناقلان حدیث نیز شرایط سختی را در نظر گیرند تا آنجا که به اعتقاد برخی از علمای رجالی، یکی از امارات و نشانه های وثاقت و مدح راوی، آن است که قمیین حدیث او را پذیرفته و از او نقل کرده باشند؛ زیرا با توجه به این که قمیین به کوچک ترین نشانه ضعف، حدیث را رد و راوی آن را تضعیف می کرده اند، پذیرش حدیث از سوی آنان نشان گر قوت و وثاقت راوی و صحت حدیث می تواند باشد. حدیث گرایی قمیین موجب شد که آنان توجه کمتری به مبانی عقلانی اجتهاد معطوف دارند و وجه غالب بر این مکتب، استنباط شریعت از خود اخبار و احادیث معصومین (علیهم السّلام) باشد تا جایی که به گفته برخی محققان معاصر، در آثار نماینده قدرتمند مکتب قم (یعنی شیخ صدوق) حتی یک اثر کلامی، به معنای مصطلح آن (یعنی کلام عقلی - نقلی) نمی توان یافت. و یا در آثار فقهی فقهای این مکتب کمتر آثاری از تفریع یا اجتهاد به معنای ادخال قواعد اصولی و فقهی در فهم احکام دیده می شود گرچه خالی از این مقولات نیز نیست. اکنون سؤال این است که با توجه به غلبه این مکتب در طول نیمه دوم قرن سوم و حداقل نیمه اول قرن چهارم، بر محافل علمی، فقهی و حدیثی شیعه، چه زمینه هایی موجب شد که قمیین به عنوان نمایندگان شناخته شده جریان اخباری گری و حدیث گرای آن عصر شناخته شوند؟بر اساس مجموع مطالعات مربوط به مکتب حدیثی قم، می توان پنج عامل رابه عنوان زمینه های اساسی بروز جریان نص گرا در قم ترسیم نمود، که ذیلا بدان ها اشاره می کنیم:
← نقش محوری احادیث معصومین
نشانه هایی از تلاش های عقل گرایانه در مکتب قمگرچه فقها و محدثان مکتب قم، غالبا طرفدار روش اهل حدیث و جزء نص گرایان بودند و با اجتهاد دقیق به سبک مکتب بغداد، آشنا نبودند، و فقه را به صورت کاملا مستقل از متون روایت، و بر اساس تحلیلات دقیق حقوقی تلقی نمی کرده اند، لیکن برخی از فقها و محدثان قم از روش محافظه کارانه و مقلدانه و سنت گرای «اهل الحدیث» نیز پیروی نکرده و در مسائل فقهی به نظر و اجتهاد قائل بودند؛ لذا برخی از محققان معاصر، اینان را به عنوان گروهی متوسط میان دو گرایش اهل الحدیث و مکتب عقل گرای بغداد، برشمرده اند. به اعتقاد این محققان، اجتهاد در این مکتب به شکل استخراج احکام جزئی تر از قواعد عمومی حدیثی، یا انتخاب یکی از دو طرف یا چند طرف در مورد تعارض اخبار با یکدیگر انجام می گرفت؛ روشن است که تصمیم گیری ها در این مورد همواره با یکدیگر برابر نبودند؛ همین مطلب به این مکتب فقهی نوعی تحرک ملایم و معتدل می بخشد که گاه در مورد برخی از مسائل مورد ابتلا، شدیدتر و جدی تر می شد. «مسائل عدد» در مورد ماه رمضان (یعنی این بحث که آیا تعداد روزهای ماه رمضان مانند همه ماه ها تابع شرائط نجومی است یا دارای یک میزان ثابت و تغییرناپذیر است) از جمله این مسائل بود که دانشمندان این مکتب در موضوع آن اختلاف نظر داشتند و رسائل متعددی در رد یکدیگر و انتقاد از نظر مخالف خود پرداخته اند. برخی از فقهای این مکتب، همچون علی بن بابویه، چنان که قبلا اشاره شد، شیوه ای نوین در تدوین فقه ابداع کردند و متن احادیث را بدون ذکر سند یا تنظیم و سامانی جدید عرضه کردند.
← شخصیت های این گرایش
...