لغت نامه دهخدا افسون کردن. [ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) حیله و تزویر نمودن. ( از ناظم الاطباء ). حیله کردن. مکر کردن. || سحر کردن. جادو کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : گر شوق رهت نکردش افسون آمد ز چه خط ز نقطه بیرون.واله هروی ( ازآنندراج ).