ارام سوز

لغت نامه دهخدا

( آرام سوز ) آرام سوز. ( نف مرکب ) مخل و بهم زننده آسایش :
بگریه دایه را گفتا چه روز است
تو گوئی آتشی آرام سوز است.( ویس و رامین ).

فرهنگ عمید

( آرام سوز ) برهم زنندۀ آرامش، آنچه قرار و آرام را نابود سازد: به گریه دایه را گفت این چه روز است / که گویی آتش آرام سوز است (فخرالدین اسعد: ۱۰۶ ).
برهم زنندۀ آرامش، آنچه قرار و آرام را نابود سازد: به گریه دایه را گفت این چه روز است / که گویی آتش آرام سوز است (فخرالدین اسعد: ۱۰۶ ).

فرهنگ فارسی

( آرام سوز ) مخل و به هم زننده آسایش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم