ابن ازرق محمد بن علی

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] ابن ازرق، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن علی بن محمد اصبحی اندلسی مالکی (832 -896ق)، فقیه، قاضی، ادیب و صاحب نظر در فلسفه تاریخ و جامعه شناسی است.
ظاهراً نخستین کسی که زندگی وی را با تفصیل بیشتر نگاشته است، عبدالرحمان سخاوی است که معاصر وی بوده است. پژوهشگران بعدی عمدتاً در نقل زندگی و احوال او از نوشته سخاوی سود جسته اند. گویا شهرت او به ابن ازرق به سبب صفتی جسمانی بوده که در خانواده وی وجود داشته و وی ارتباطی با تیره ازرقیان مشرق نداشته است.
بر اساس آنچه سخاوی و برخی دیگر نقل کرده اند، او در مالَقه، یکی از شهرهای اندلس، زاده شد، در همانجا رشد و کمال یافت، قرآن را آموخت و حافظ آن شد. آنگاه مقدمات علوم، ادبیات، منطق، حساب و فقه را از عالمان آن روزگار، مانند ابواسحاق ابراهیم بن احمد بدوی، ابو عبدالله محمد بن ابوطاهر فهروی، ابراهیم بن احمد بن فتوح و دیگران آموخت. با عالمان دیگری نیز در فاس، تلمسان و تونس دیدار کرد و از آن ها بهره جست. او در آغاز در مالقه به مقام قضا گمارده شد، ولی پس از آن قاضی وادیاش گردید و سرانجام قاضی غرناطه شد و این مقام را تا افتادن اندلس به دست غربیان حفظ کرد، اما پس از چندی ناگزیر به تلمسان رفت و از آنجا به مصر کوچ کرد. در مصر از قایتبای، سلطان مصر خواست تا به یاری مردم اندلس بشتابد، اما بی فایده بود.
وی از عالمان و قاضیان مالکی بنام روزگار خود بود که به دانش، پارسایی و ادب ستوده شده است. سخاوی او را دیده و درباره او نوشته است: «من او را از مردان روزگار یافتم». برخی از عالمان آن روزگار مانند ابوعبدالله محمد بن حداد وادیاشی و حافظ ابن داوود از او دانش و فقه آموخته اند.
وی افزون بر فقاهت، در تاریخ و تحلیل تاریخ و اندیشه های سیاسی و اجتماعی نیز صاحبنظر بوده است. در نقد و تحلیل تاریخی از ابن خلدون اندلسی اثر پذیرفته و شیوه او را دنبال کرده است. ظاهراً وی نخستین کسی است که در جهان اسلام راه و روش فکری و تحلیل تاریخی ابن خلدون را دنبال کرده و اهمیت چنان دیدگاه نقادانه ای را درک کرده است. ابن ازرق مانند سلف خود ابن خلدون «عصبیت» را شالوده دولت و بنیاد حکومت می داند، اما آن را خاص حکومت های شرعی می شمارد. به نظر وی در حکومت های غیر دینی، قومیت و نژادگرایی و امثال این ها شالوده حکومت است.
به گفته وی در اسلام سیاست شرعی و عرفی با هم تلفیق یافته و خلیفه حاکم و سلطان، مسلمان متعهدی است که به پیروی از سنت رسول، هر دوی آن ها را یکجا اعمال کند. در عین حال او خلیفه را خلیفه الله نمی داند، بلکه خلیفه یا امام نامیده می شود. به گمان او اطاعت از فرمانروای مسلمان از بزرگترین واجبات است؛ حتی اگر او مستبد و ستم پیشه باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم