غلوله

لغت نامه دهخدا

غلوله. [ غ ُ لو ل َ / ل ِ ] ( اِ ) به معنی گلوله است چه در فارسی غین و گاف به هم تبدیل مییابند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). عجاجیر؛ غلوله خمیر، و آنکه بخورد آن را. ( منتهی الارب ). رجوع به گلوله شود : و اندر خایه او غلوله های سخت پدید آمده بود چون بادریسه. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
سبل از روی دیده برگیرد
به غلوله که چشم نآزارد.شرف الدین پنجدهی.|| به معنی جوش و هجوم نوشته اند مگر در کتاب معتبر به نظر نیامده. ( غیاث اللغات ).

فرهنگ عمید

= گلوله

فرهنگ فارسی

گلوله
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال تک نیت فال تک نیت فال ای چینگ فال ای چینگ فال عشقی فال عشقی