غرغر کردن

لغت نامه دهخدا

غرغر کردن. [ غ ُ غ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آهسته سخن گفتن از سر خشم. غر زدن. ( فرهنگ نظام ). سخن گفتن اعتراض آمیز.لندیدن. ژکیدن. ناخشنودی نمودن با کلماتی نامفهوم. لندلند کردن. قرقر کردن. رجوع به غرغر و قرقر شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) زیر لب از روی خشم و ناراختی سخن گفتن غر زدن : زود برگشت آن جعل از بوستان رفت و غرغر کرد پیش دوستان . ( بهار )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم